چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست