ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
صبوری به پای تو سر میگذارد
غمت داغها بر جگر میگذارد
وقتی سکوت سبز تو تفسیر میشود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر میشود