میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی