پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد