پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تابید بر زمین
نوری از آسمان
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد