پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست