تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد