تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...