ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام