یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا