صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند