در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی