موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود