رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است