غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود