وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده