کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز