از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟