ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
به خون دیده، تر کن آستین را
به یاد آور حدیث راستین را
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
جز او بقیع زائر خلوتنشین نداشت
در کوچهباغ مرثیهها خوشهچین نداشت
در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است