خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی