میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی