رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود