دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
تا بر شد از نیام فلق، برق خنجرش
برچید شب ز دشت و دمن تیره چادرش
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است