بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلوده پیغام از کبوترهای چاهی داشت
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من