اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود