سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی