سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
هفتاد و دو آیه تابناک افتادهست
هفتاد و دو لاله سینهچاک افتادهست
روزی که حسین عشق را معنا کرد
صد پنجره رو به آسمانها وا کرد
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت