باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم