و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟