شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
بیا ای دل از اینجا پر بگیریم
ره کاشانۀ دیگر بگیریم
بیا به خانۀ آلالهها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز