با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی