ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت