میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی