شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند