دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
قلم به دست گرفتم، خدا خدا بنویسم
به خاطر دل خود، نامهای جدا بنویسم
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت