تابید بر زمین
نوری از آسمان
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست