در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود