ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت