در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم