رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم