غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم