بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم