سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
چون که در قبلهگه راز، شب تار آیی
شمع خلوتگه محراب به پندار آیی
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست
بیتو یافاطمه با محنت دنیا چه کنم؟
وای، با اینهمه غم، بیکس و تنها چه کنم...
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
سر به دریای غمها فرو میکنم
گوهر خویش را جستجو میکنم
بر لب آبم و از داغ لبت میمیرم
هر دم از غصهٔ جانسوز تو آتش گیرم
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ناله كن اى دل به عزاى على
گریه كن اى دیده براى على
بوی خوش میآید اینجا؛ عود و عنبر سوخته؟
یا که بیتالله را کاشانه و در سوخته؟