ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست