آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
ای آسمان رها شده در بیقراریات
خورشید رنگ باخته از شرمساریات
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
اشک غمت ستارۀ هفت آسمان، بلال!
در آسمان غربت مولا بمان! بلال!