چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست