غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد