فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم