ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است