چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش